×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

braye tnha eshgham

× meikham dad bezanam ya too ya heich cas deige
×

آدرس وبلاگ من

joodaei.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/h@ani

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

۩لـــــــــــــحظه ای بامن بمــــان۩

در اتاقي که به اندازه يک تنهايي است ، دل من که به اندازه يک عشق است ، به بهانه هاي ساده خوشبختي خود مي نگرد . من تمام ساده لوحي يك قلب را با خود به قصر قصه ها مي برم ! و تو مي آيي بالاخره مي آيي ... فقط كمي دير كرده اي ! همين...!

اندکي در من بنگر ساعتي،دمي،لحظه اي کنارم بنشين و در چشم هايم خيره شو نگاهم گواه همه ي چيزهاست چيزهايي که زبانم را سکون است چيزهايي که لبهايم را سکون است در من چيزيست که توان گفتنش را ندارم تو اما بشنو از لرزش سکوتم از غوغاي دستان و گونه هايم نگاهم گواه همه 

چيزهاست و شعرهايم گواه تمامي نگاهم....
درزمزمه تلخ تنهاییم تنها زمانی که نام تو جاری
میشود به ارامش میرسم


آرامشی که مدتهاست از دست داده ام ودرجاده
حیرانی سرگردانم
و هنوز نمیدانم به کدامین ره بروم که تورا بجویم بی
آنکه خودم را از دست بدهم
میخواهم تو را باخود داشته باشم


بیا که شبهای بی ستاره ام با نام تو ست که روشن
میشود
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفاعل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

راز دل با تو چه گویم
تو خود راز دلیواژه ها را کنار هم خواهم گذاشت و حرفها را ، تا کلمه ای سازند ، و کلمه ها را ، که شاید جمله شود و شاید معنی شود ... دوباره واژه ها بیگانگی میکنند ، دوباره کلمه ها بوی غریبی دارند ، و دوباره نوشته ام پر از ابهام شده ... چقدر سخت است هنگامی که میخواهی بنویسی ، اما قلم در دستانت خشکیده چه سخت است وقتی که حرف داری ، اما لبانت به هم دوخته شده و چه عذاب آور ، هنگامی که دیدگانت نیز تو را همراهی می کنند ، و اینگونه کاغذی را نیز که برایت مانده بود تا درد دلت را برایش بی زبان و بی قلم بگویی
تر کرده ... همه چیز از من گرفته شده ، نه ... خود گرفتم ، ناخواسته ، شاید هم خواسته ولی ندانسته .. و ... اینک سکوت ... بهترین و البته تنهاترین صدایی است که می توانم با تو بگویم ، با تو که سکوتم را خواهی شنید ، و البته دلی دارم پر از امید ، که سکوتم را برایت معنی خواهد کرد .. ای صاحب سکوتم مرا بنگر ، کسی تو را می خواند که نه رویی برایش مانده که بگوید و نه می تواند بگوید ، تنها سکوتی را که برایش مانده تقدیم تو می کند و می گوید : بیا که با شمارش ثانیه ها به انتظارت نشسته ام ... واژه ها را کنار هم خواهم گذاشت و حرفها را ، تا کلمه ای سازندای سر 


من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران پرواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم
نترس
من به تو تعلق دارم
اما
نه مسافرم نه گدا
من ارباب توام
آن که در انتظارش بودي
و اکنون گام مي نهم
در زندگي ات
سر رفتن ندارم
عشق عشق عشق
و هيچ چيز جز ماندن با تو

پنجشنبه 18 فروردین 1390 - 1:41:58 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://ek.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 18 فروردین 1390   2:29:39 PM

salam kheyli ziba bood afarin

faghat chandvaghti azat khabari nabodaaaa